فلسفه و علم از دیدگاه یاسپرس
یاسپرس ، متفکری متفاوت است . او اگر چه دورانی طولانی را در جدال با هایدگر گذراند و همه جا او را متهم به همکاری با عوامل دانشگاهی حزب نازی کرد ، با این حال ، جدا از این زدوخوردها ، جایگاهی خاص در فلسفه ورزی دارد . او همواره بر این نکته تاکید داشته است که معنا و اهمیت علم در دنیای غرب، به ویژه در دهه های آغازین قرن بیستم، گاهی چنان مورد بد فهمی قرار گرفته است که یا به مثابه تنها راه شناخت معتبر، مطلق گردیده و از آن ستایش شده و یا مورد بی مهری و نفرین قرار گرفته است.
در این مقاله، معنا، جایگاه و قلمرو علم در حوزه های روان پزشکی، جهان شناسی و انسان شناسی از دیدگاه یاسپرس مورد بررسی قرار گرفته و عدم کفابت آن در ارائه الگویی کامل و جامع از شناخت در این حوزه ها نشان داده می شود. این نقص که از ذات علم برمی خیزد از آن روست که علم بنابر تعریف و روش تجربی خود به فیزیولوژی می انجامد، زیرا انگشت تاکید خود را صرفاً بر نشانه های ابژکتیو بیماری می گذارد، در حالی که منشا بیماری های روانی، بیش از هر چیز، به شخصیت و امور سوبژکتیو بیمار باز می گردد. انسان شناسی علمی نیز، معنای راستین انسان را در نمودهای بی شمارش ،گم می کند. در خلال نقد فلسفی علم و تعیین معنای درست آن است که معنا، اهمیت و امکان فلسفه ورزی و تعامل آن با علم در عصری که به عصر علم شهرت یافته است روشن می گردد.
بخش 1